۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

نامه ای از یک اعتصابی درلیبرتی... - آقای عادل اعظمی

همچنین در فیسبوک
" من از مجاهدین خلق متنفرم"

نامه ای از یک اعتصابی درلیبرتی...

دراین لحظات پایانی و ملکوتی ازهمه دوستان و آشنایان حلالی می طلبم ٬از همه کسانی که به نوعی تلاش کردند که اینطورما افتضاح به خط پایان نرسیم که رسیدیم ؛تنها خواهشی که دارم این است که برای ما دل نسوزانید چرا که خود کرده را تدبیر نیست ؛ چرا که ما تک به تک داریم چوب حماقت خودمان را می خوریم ولاغیر... آدمها دیگر برایم واقعی نیستند و مثل اینکه در رویا راه میروند و تصاویر را دیگر واضح نمیبینم همین علی اصغرکه مسئول تعمیرگاه یگان ما بود و حالا دکتر شده وقتی برای گرفتن نبضم می اید به صورت یک شبح می بینم ؛ گاهی دروازه ای به رویم باز میشود که برادر وعده داده بود وباز بسته می شود... دوستان عزیز ...راستش ما نمک گیر شدیم ؛ راه دیگری نداشتیم؛ سالها چشم درچشم مسئولین و فرماندهان سگ دو زدیم و بله خواهر چشم خواهر گفتیم ٬ نمیتوانستیم نه بگوییم... وقتی صدایمان کردند و گفتند هرکس باید گزارش بنویسد که از روی نیاز خودش وارد این اعتصاب میشود تا طلبکار نشوید من به نوعی دیسک کمرم را که چند سال پیش عمل کرده بودم را به میان اوردم که پذیرفته نشد ؛ بهانه دیگری هم نداشتم ... کچلی و تنگی نفس و درد مفاصل و سنگ کلیه هم دردی دوا نکرد ... جعفر هم از سکته های ناقصش گفت که آن هم رد شد خواهر شهناز میگفت اینهایی که شما میگویید ربطی به اعتصاب غذا ندارد و همه از تقابل و تمارض شما ناشی میشود٬ دفترهایتان را ببرید و همانجا که نشسته اید همه را بنویسید و اینطورشد که نهایتا روی این صندلیها نشانده شدیم...وبدترازاینها برایمان قرار گذاشتند که تا پیدا شدن مفقودین این اعتصاب ادامه پیدا کند ! خوب این یعنی تا مرگ قطعی! اخر این خواهران که لنگه کفش نبودند که گم شده باشند و بعد پیدا بشوند...به قول شاعر بازامدنت نیست چو رفتی رفتی٬...یکی دیگر ازشگفتیهای این اعتصاب هم این بود که نه بستنش با ما بود و نه شکستنش فقط نخوردنش با ما بود ...ولی برای من دیگر تفاوتی نمیکند ٬واقعا خسته شده ام ...میخواهم دیگربروم... مرگی بدون درد...خیلی آرام وراحت خواهم مرد...دراین سالیان لحظات فراوانی داشته ام که شب هنگام خواب آرزو کرده ام که صبح دیگر بیدار نشوم وبرای همیشه بروم توی خوابهایم وراحت شوم که هیچوقت بخت با من یار نبوده ...ولی این بارگویا قصد یاری دارد... تنها ارزویم این است که یک بار دیگر ادمها را ببینم ...همه ارزوهای دیگرم برباد رفت ولی این یکی همچنان قوی درمن باقی مانده دیدن آدمها و راه رفتنشان توی خیابانها...همین ٬اخرما هم زمانی موجوداتی اجتماعی بودیم که اینطور ازدنیا پرت افتادیم... روزهای اول که اینجا برای اعتصاب آمدیم از همه یگانها امده بودند وکمی فضا بازبود و شایعاتی بود که البته گناهش گردن آنهایی که آن را پخش کردند که خواهر نسرین یک فکس از خواهر صدیقه دریافت کرده با این مضمون که : نگران ما نباشید ما جایمان خوب است ٬به فکر ازادی دیگر گروگانها باشید....البته هنوز معلوم نیست که ا‍گر این فکس واقعی باشد منظور کدام گروگانها بوده ٬چون اضداد ما راهم گروگان میدانند ...ایا خواهرصدیقه منظورش ما بودیم که دراین صورت یعنی کار بیخ پیدا کرده و باید منتظر ویدیوهای بعدی بود یا نه منظورشان بقیه مفقودین بوده ٬ ولی اینکه گفته جایشان خوب است همین هست که هست لابد جایشان خوب است ... چون هرجای دنیا هم که باشند راحتتر هستند چه برسد به اینکه بعد از این همه سال دوری وفشار٬ یک شبه تکلیف انقلاب و بندهای آن هم بر آنها ساقط باشد...به هر حال ادم هستند...پس جایشان کیفا بهتر است!... و دلیل دیگر اینکه این شایعات و این فکس ممکن است که حقیقت داشته باشد صحنه قتل عام اشرف است این روزها آنقدران صحنه ها را برایمان پخش کرده اند که یک چیزهایی به ذهنم زده ...هرچند این خواهران شورای رهبری بودند و هستند وهرچند همه «مثل خودش» هستند و وقعا درنشستها برای کمک به ما برادرها کم نمیگذاشتند و از فرط ذوب شدگی دیگر جانوری نماند که ما را با ان تشبیه نکنند از خوک و گراز و کفتار گرفته تا کرم و شپش و لاشخور و پرندگان و خزندگان ... یادم هست درنشستی خواهر محبوبه به همین امین که کنار من برای ازادی او اعتصاب کرده و حالا غش کرده میگفت تو بوزینه فکر میکنی کی هستی... منظوراینکه خیلی تشکیلاتی و انقلاب کرده بودند با این وجود بعید هم به نظرنمیرسد که فکس واقعی باشد چرا که اگرتمام صحنه قتل عام اشرف را واقعی فرض کنیم غیرمعقول به نظرمیرسد که چند نفر مسلح بیایند و اول با هزار زحمت دستبند بزنند وبعد بکشند٬ دیگرچرا دستبند زده اند ! مگر اینکه خواسته اند همه را ببرند و دستبند زده اند وازانجا که وسیله نداشته اند و گروگانها را هم نمی توانستند روی زمین بکشند پس به ناچار باید با پای خود میرفتند ٬ پس آنهایی که مقاومت کرده اند و نرفته اند با دستبند جلو چشم بقیه کشته اند و خواهران شورای رهبری وقتی دیده اند هر کی مقاومت کند کشته میشود بیخیال مقاوت شده اند واز ترس مثل گوسفند(این گوسفند به عوض ان همه جانورعجیب وغریب که به ما تشبیه کردند) راه افتاده اند به دنبال مهاجمین و احتمالا از ان خاکریز هم خمیده رد شده اند که دیده نشوند !...پس در قدم اول مفقودین با مهاجمین همکاری و همراهی کرده اند که خدا عاقبت این همکاری را به خیر کند!...و با توجه به این هیچ فکس و ویدیو عجیب وغریبی از آنها بعید نیست... باری ... دراین لحظات آخرتنها یک معجزه مگر ما را نجات بدهد و یا یک حمله مثل حمله به اشرف ولی خداولیلی نکشند٬ ببرند٬هرتعداد که میخواهند ببرند من خودم قسم میخورم با همین حال مریض تمام مسیررا با انها بدوم و مثل آن خواهران شورای رهبری ازهمکاری کم نگذارم و اگر نیاز باشد سینه خیرهم میروم و تمام آموزشهایم را هم به کار میگیرم که درمسیر لو نرویم... فقط همت کنید !... این نامه را تلاش میکنم توی جیب یکی ازهمین بازدید کننده ها بگذارم که به دست شما برساند ...شاید دیگر همدیگر را نبینیم ...قدر زندگیتان را بدانید و از ان لذت ببرید...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

وبلاگ رسمی سازمان مجاهدین خلق لیبرتی از تمامی طنز نویسان دعوت میکند مطالب خود را ارسال کنند

با احترام
یکی از طرفداران ماه تابان، بانو مریم رجوی
http://mojahaden.blogspot.com

ناشناس گفت...

وبلاگ رسمی سازمان مجاهدین خلق لیبرتی از تمامی طنز نویسان دعوت میکند مطالب خود را ارسال کنند

با احترام
یکی از طرفداران ماه تابان، بانو مریم رجوی
http://mojahaden.blogspot.com